تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خود...
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خود...
دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست
سر ناموس دهم گردن خود را به طناب
رگ ناموس پرستی ز اباالفضل دارم...
مادرت گفت:بُنَیَّ دل ما ریخت به هم
بردن نام تو غوغاست اباعبدالله...