امام می دانم قلبت خون است
***
دیشب داشتم میرفتم سمت عرش
عرشی که فرشش را به دنیا نمی دهم
هیئت را می گویم...
و باید می گذشتم از نادری(منطقه ای است در اهواز)
میرفتم به سمت جشن
جشن تولدت را می گویم آقا
که ناگهان...
دختر بندری...
کردی...
رپ های مزخرف...
پرچم های یا مهدی...
چراغ های رنگی...
ایستگاه صلواتی و شربت نذری...
ودر این وسط می لولند به هم...
دخترها و پسرها را می گویم
و...
برای این است که می گویم آقا نیا...
می ترسم...
میدهد دعای فرجت،بوی قتلگاه...
ومی ترسم دوباره تکرار شود
داستان کربلا...