روز آخرش...
چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۶ ق.ظ
روز آخر
به سختی
از بسترش برخواست.
و شروع کرد به جارو زدن...
گرد گیری...
و شستن لباس بچه ها..
از همان روز اول
با خادمه اش قرار گذاشته بود.
یک روز کار خانه با او
روز دیگر با فضه...
و آن روز نوبت فاطمه بود...
روز آخرش...
۹۱/۰۴/۱۴