داشت
می خواند
لالایی...
برای پسرش
یعنی برای سر بر روی نیزه پسرش
رباب را می گویم.
داشت
می خواند
لالایی...
برای پسرش
یعنی برای سر بر روی نیزه پسرش
رباب را می گویم.
گفت سیرابش کنید
صغیر است...
حرمله زد در
آب
تیر را...
و سیراب کرد
علی اصغر حسین را.
سرش روی نیزه
نمی ایستاد...
ایهام دارد
جمله ام
نمی دانی
میگویم
کدام را؟
سرعلمدار
یا
سر علی اصغر